سلام !

شرمنده برای این مدتی که نبودم و نتوستم کامنت های پرانرژی تون را جواب بدم

الانم باید زود برم

عیدتون هم مبارک

این یه ماهه احساس های متضادی داشتم

از کفر گرفته تا ایمان

یه جاهایی به عدالتش به بهشتش و حتی به بودنش شک کردم

یه جاهایی هم دوست داشتم بغلش کنم و


"مرز در عقل و جنون باریک است

کفر و ایمان چه بهم نزدیک است"


راستی میدونین که عشق تلمیحم !


إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود


پنجره ام رو به خدا باز شد

دفتر شعری دگر آغاز شد


دست خدا ساز مرا کوک کرد

به اصل این فاصله مشکوک کرد


آنکه دو چشمم ز پی اش خیس بود

خلق خدا , بنده ی ابلیس بود


گفت خدا بنده ی دلخسته ام !

درب عنایت به تو کی بسته ام ؟


یادم اگر از دل تو پاک شد

مهر من اندر دل تو خاک شد


چارستونت به سلامت نبود ؟

گردش گردونه به کامت نبود ؟


شِکوه ز هجرش به من آورده ای

شکر مرا یک نفس آورده ای ؟!


ذوق و هنر وصف چه ها کرده ای ؟

عشق مرا وقف که ها کرده ای ؟


سرو تو آن جلوه و قامت نداشت 

ساده بگویم که لیاقت نداشت !


نرگس او مست شرابی پلید

عشق تو را چشم خمارش ندید


این قلمت را تو مکن خرج او

گنج نبوده ! تو مبر رنج او


از پس سختی به تو راحت دهم

عشق خودم بر تو بشارت دهم


کوه که تمثال صلابت شده

گرده ی خاکی ز امانت شده


قلب تو جای من و عشق منست

پاسخ تو بوده به عهد الست


باش که چون کوه نلرزد دلت

تا برسانم تو به سرمنزلت


شب عید فطر



خودم از اون بیت هایی که رنگی کردم خوشم میاد

شما هم اگه بیتی به دلتون نشست بهم بگین